محل تبلیغات شما

ساعت 11و 30 خواهرم زنگ زد. منم خیر سرم داشتم درس میخوندم

انگاری صبح زنگ زده به داداشم و در بین احوال پرسی ازش پرسیده: خب چه خبر؟ چی میکنی؟ کی برات آستین بالا بزنیم؟

که بعله ازونجا فهمیدیم که برادر بنده با همون موردی که چندین ماه پیش به قصد ازدواج باهاشون صحبت میکرده ولی بهم خورده هنوز در ارتباط هستند. هی هم میگه حالا حرف میزنیم انگار قراره اتم بشکافن یا دوتایی چیزی کشف کنن

و از وقتی من فهمیدم کلافگی اومده سراغم.به حدی که یکی یه چیزی بگه میپرم بهش. به مامانمم نمیتونم چیزی بگم چون بیشتر میره رو مخ من.فقط الان مامان و بابام در تعجبن من چرا دیوونه شدم و اینا هر چی میگن من مث روانیا بهشون جواب میدم.خیلی کلافم خیلی.نگاهم به کتابه ذهنم جای دیگه. ینی این یه ماه بگذره به خیری

این قضیه خیلی ماجرا داره.اینکه چرا ما با شنیدنش ناراحت شدیم و همه این مسائل خیلی طولانیه.ولی واقعا من یکی این قضیه رو تموم شده میدونستم.

ما خیلی آدمای ساده ای هستیم.من و خواهر و برادرم از سر دلسوزی خیلی اوقات تو زندگی ضربه خوردیم و حالا برادر من داره با اینکار زندگیشو خراب میکنه.  انگاری توان نه گفتن و تموم کردن چیزی رو نداره و فعلا نصیحت های ما هم کارساز نیست. انگار نه انگار داریم با یه آدم 35 ساله حرف میزنیم.

واقعا آدم چقدر میتونه احمق باشه؟؟؟؟؟ پسرای این دوره انقدر اعتماد به نفس دارن در حالیکه هیچی هم ندارننه شغل درست و حسابی نه موقعیت اجتماعی و سرمایه ای.فقط چون پسرن و ایران هم به پسرا کلی بها میده اونام فک میکنن از دماغ فیل افتادن. ینی قیافه میگیرن در حد چی!!!!! بعد برادر من خیر سرش استاد دانشگاست عقلش در حد جلبک واقعا در حد همون جلبک چه بسا کمتر.

الان کسی مثل این بود یکی براش قیافه میومد میگفت هری تو نشدی یکی دیگه.این داره چه میکنه من موندم به خدا.

حالا در این حد بگم که بیشتر اعصاب خوردی ما از اینه که سنش داره میره بالادختره هم داره با دست پیش میکشه با پا پس.اصن معلوم نیست دارن چی میکنن.کاملا هم با هم فرق دارن.ولی دارن هی ادامه میدن و ماها رو دق.

بعدشم یه چیزی بشه ما میشیم مقصر.میگه شما نگفتیدراهنمایی نکردید.چیزی نگفتید که این کارو نکن و فلان و بیسار.

حالا جالبیش اینه ما براش دنبال مورد بودیم واسه ازدواجمارو اسکل کردن

حالا هم موندم این کلافگی رو چطور حل کنم.خیلی کلافه ام و ذهنم درگیر شده. سعی میکنم خیلی بگم به من چهنهایت خودش ضرر میکنهولی باز ذهنم آروم نمیشه و باید انگار زمانش بگذره.

 

بگم خدا خواهرمو چیکار کنه!!!!!!!!!!

باید بیام بنویسم...

دندون پزشک بیشعور!!!!!!!!!!!!!!!!!

کلافگی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

هم ,خیلی ,چیزی ,رو ,دارن ,یکی ,در حد ,داره با ,برادر من ,حرف میزنیم ,یه چیزی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بسم الله الرحمن الرحیم پرواز با قلم